babyboy



یادمه چند وقت پیشا مادرم بهم گفت بیا این ساعت اون بالای دیوارو رو باتری کن.

گفتم باشه . باشه بعدا باتری میزنم .

هیچی نگفت . 

ی لحظه فضا سکوت مطلق شد.

ی حس بدی بهم اومد

.

اونجا بود یهو صدای درونم برای دومین بارگفت:  بی مصرف نباش دیگه ی باتری دیگه 

.

بلندشدم رفتم .

آره دیگه خلاصه زنن ،.ی وقتایی میشه که دستشونو میزارن رو در یخچالو سرشونو بالا میگرنو

میگن من میخوام دنیارو عوض کنم. 

بعدشم که در یخچالو باز کردنو شیشه مربارو برداشتن .

بغض میکننو میگن تورو خدا یکی اینو برام باز کنه 

خوب این نوشته بالا رو نادیده بگیریم . این اولین چیزی بود که  صدای درون بهم گفتو کلی منو صدای درونم باهم خندیدیدم 

.

خلاصه بلدم شدمو رفتم ساعتو برداشتمو گفتم ببین مادر من میدونی اصولی باتری کردن ساعت چجوریه 

گفت:نه 

گفتم این ساعتو میبینی، روبه پایین . دمر میخوابونیش روی دستت

گفتم باتری رو بده من .

باتری رو دادمن

گفتم این جای باتری رو روی ساعت میبینی 

گفت :آره

گفتم  الان باید این باتری رو از بهلو . محکم شیاف کرد توی جای باتری ساعت خخخخخخخخخخخخخخخخ

قطعا باتری از پهلو برای ساعت خیلی درد داره اما ببین ، ساعت روشن شد.

10 دقیقه منو. مادرو. صدای درونم خندیدیم 

.

خلاصه کار نداریم .

بعضی وقتا یکی ی چیزی بهتون میگه شاید طرف میخواد همون لحظه انجام بشه . لوس بازی در نیارید انجام بدید

کلک کارو بکنید . جنجال درست نکنید

 

 

 

 

 


وقتی میخوای داغون شی .

فقط از درون داغون شو اونم ی جوری که هیچکی نفهمه .

اگرم فهمیدن از درون داغونی ،دیگه به خودت زحمت نده بیرونتم داغون کنی .

چون هستن آدمایی که وقتی بفهم از درون داغونی .

بیرونتم داغون کنن.

.

بخاطر همین جور آدمان که میگم نزار کسی بفهمه از درون داغونی :)

.

.

هشتگ خیلی خوشحال :) دیشب بالاخره یکی لگو هایی رو که نداشتمو پیدا کردم 

فقط خدا کنه نقصی قطعه نداشته باشه 

برسه دستم اگه شد ، ویدیو سرهم کردنشو میزارم .

 

 

 


 

 

 

 


خوب من  آدم احساساتی نیستم . یا حداقل هرگز نشون نمی دم .

اگه بفهمن احساساتی هستی شروع میکنن ازت سوء استفاده کردن.

بگذریم . عوارض زندگی توی اون روی زندگیه .

.

اما امروز انصافا دیدم داره گریم میگیره . یهو دیدم اشک تو چشمم جم شده حالا چرا . به خاطر این نظر 

 

(سلام داداش دمت گرم گذشته رو زنده کردی واسم فکر کنم تو تنها کسی باشی که این بازی رو دوباره انجام دادی همیشه بچه بودم آرزو داشتم این بازی رو تا آخر ردکنم اما نتونستم و فکر میکردم خیلی مرحله مونده که رد کنم ولی الان که فیلم دیدم فقط مرحله آخر مونده بود و اون زمان حسرتم فقط دیدن این مرحله بود اینترنتم یا کسی نبود که ازش بپرسم و بازی هم مثل الانا قابل ذخیره شدن نبود دوباره میومدی اول خیلی ممنون.)

.

خوب من ی کانال تو آپارات دارم بازی های قدیمی رو میزارم توش 

این رفیقمون گیم پلی این بازی رو میگه Sunset Riders (سوارکاران غروب .کنسول سگا جنسیس). راست میگه خیلی سخت بود . مرحله آخرشو نمیشد رفت . فقطم آرزوت این بود که بفهمی بعدش چی میشه . آخرشم  میدیدی جونت تموم شدو بازی از اول میومد 

خلاصه همیشه حق بامنه .

الان میفهمم احساسات یهویی چقدر خطرناکه چون یهو یقه تو میگرهو میچسبونتت به دیوار 

.

 

 

 


میگن وقتی خدا شهوتو برای آدم خلق کرد شیطون گفت: خدایا دمت گرم .

بعدشم رو کرد به آدم گفت: با همین دهنتونو سرویس میکنم

.

تا اینکه خدا گشادبازی رو  برای آدم خلق کرد . اونجا بود که شیطون گفت : وااااااااای خدایا این دیگه چی 

خدا تو دیگه کی هستی دست شیطون بستی . با این خودشون  دهن خودشونو  سرویس میکنم  .

.

خلاصه بگذریم .

ببینید کلا اگه ی ظرف غذایی . بشقابی . ماهتابه ای  هست که حال ندارید بعد خوردن غذای توش بشوریدیش.

ی خوده از غذای توشو باقی بزاریدو نخوریدو  بعدش بزارید توی یخچال . یا همونجوری بزرایدش روی گاز .  

اینطوری یکی از بهترین حسای دنیارو ، یعنی همون گشادبازی رو تجربه میکنید.


 هنر گوش دادن به حرفای دیگران ، توجه کردن به حرفاشونه

.

اما بزرگترین هنر گوش دادن به حرفای دیگران ، اونم از نوی حرفای خاله زنکو چرت

اینکه بی توجه به حرفشون ، آروم آروم  براشون سرتو  ت بدی  به نشانه تایید حرفاشون،

که آره مثلا من دارم بهت گوش می کنم

میدونم ی خورده بی رحمانست . 

اما آدم خودش اونقدر مشکل داره که حتی وقت نداره براشون غصه بخوره چه برسه حلشون کنه .

بس ول کنید خیلی از مشکلات چرت دیگرانو که به زور میخوان روتون آوارشون کنن .که شده حتی ی خورده بجاشون غصه بخورید .

در هر صورت ،،، جریان خیلی از این کوله به پشتایی که تو کولشون پر غصه هستو میان پیشتون همینه.

بیخیالشون 

.

اما خوب ، اگه بخاطر بی توجهی تون عذاب وجدان میگرید .  باور کنید همون الکی سر ت دادنای بدون توجه خیلیارو آروم میکنه . 

.

آخه خیلیا آدمو بادیوار اشتباه میگیرن 

چون ی حرفایی هست که فقط به درد دیوار میخوره 

یادتون باشه فقط روانشناسان که میشینن به دردل دیگران گوش میدن . البته اونم پولی نه مجانی

شما  مسئول مشکلات خاله زنکی دیگران نیستید . هرکی مسئول مشکلات خاله زنکی خودشه .

.

او این پست مغز بخیه کن  را وقتی که در حال سرخ کردن دو همبرگر بود نوشت

امید است تسلایی باشد برای مغز های پاره.


خوب نقطه خدا بیاد پایین میشه جدا 

اما شرایط بدتر از اینم توی جریان نقطه ها ی کلمه ممکنه پیش بیاد

.

چند وقت پیشا مادرم یهو بلند گفت : وای دیدی چیکار کردم 

گفتم چی شد 

گفت خانوم فلانی پیامک داد امروز کلاس قرآنه شمام بیاد.

منم پیام دادم .امروز ساعت چنده .

گفتم  خوب ، چی 

گفت بجای ( چ  )  ( ج ) نوشتن

.

واااااااااااااااااااااااای  .چی

.

بزار اینجوری توضیح بدم 

فرض کنید ی خانوم خیلی محترم . کلاس قرآنو فلانو بسار

بهتون پیام بده امروز کلاس قرآن برگزار میشه شما هم بیاد

شمامم تو جوابش بجای ساعت چنده بگید 

ساعت

یعنی ما حدود 10 دقیقه داشتیم میخندیدیمو منتظر جوابش بودیم 

آخرشم هیچی جواب نداد 

اصلا شاید ندید

یا به روی خودش نیاورد 

.

خلاصه مراقب ساعت چنده باشید

 

 

 

 

 


این صابونی اضافه هارو توی حموم دیدید. 

بعضیاشون دیگه اوقدر کوچیک میشن که انگار به آدم میگن : تورو خدا دیگه ولم کن ، دیگه نمی تونم .

نمبیدنم چرا آدم اینقدر بهشون وابستس .

اصلا نمی شه ولشون کرد . 

معمولانم عاقبتشون اینه که میفتن تو سوراخ فاضلاب حموم .بعدشم آدم با کنجکاوی میره توی سوراخرو نگاه میکنه ، که نکنه هنوز اونجا باشن .

.

اون موقع ها مردا برمیداشتنشون به جای خمیر ریش باهاشون اصلاح میکردن . مرد بودنا اونا

.

خلاصه نجاتشون کاری نداره . حالا چجوری . هیچی دیگه وقتی صابون تازه میگیرد میبرید تو حموم،این تیکه صابون ضعیفرو بچسبونید به صابون تازه . یعنی جفتشونو خیس کنیدو صابون کوچولو هرو فشار بدید به صابون بزرگه . مثل خمیر .

.

آره . آره . میدونم 

الان ی عده بعد خوندن این چشاشون پر اشک شدهو . به آسمون خیره شدنو دارن میگن : خدایا میدونستم ، میدونستم آخرش ی راه حل جلو پام میزاری تا کل مشکلات زندگیم حل شه :)

 


خوب .

ترجیحا مونثها نخونن

اولا اونایی که  فقط میخوان بدونن چرخه قاعدگی چیه . از اونجایی که نوشتم قسمت اصلی بخونن 

.

اصلا نمی دونم چرا باید صحبتای 3تا مذکر توی ی ماشین در حال حرکت آخرش برسه به چرخه قاعدگی 

حالا داستان چی بود 

ی روز با امیر علیو . فری رفته بودیم بیرون . همینجوری که در حال حرکت بودیم . یهو موبایل امیر علی زنگ خوردو جواب داد 

با ی حالت لوسو چاپلوسانه ( البته بجای چاپلوسانه میخواستم چیز َدیَگه بنویسم . حالا بگذریم ) خلاصه جواب دادو گفت : سلام آقا محمد خوب هستین . (اونقدر لوس صحبت میکرد ما خندمون گرفت) . گفت هیسسس. شما خوب هستین . بفرمایید جانم . باشه باشه .چشم میام میام . میگیرم ازتون . امری ندارید باشه پس میام . خدافظ . 

.

یعنی چی . این چه لحن صحبت کردنه . مرتیکه چاپلوسانه و همونی که بجای چاپلوسانه استفاده میشه . این چرا اینجوری حرف میزنه 

.

خوب امیر علی سربازه . بعضی وقتا باید نامه ببره  2تا شهر اونورتر . این یارو هم تو همون اداره ای هستش که امیر علی باید نامه ببره . امیر علیم نامه هاشو میده به این  . 

خلاصه .

ی خورده مسخرش کردیمو چندتا تیکه تیکه سنگین پسرانه بارش کردیمو . بعدش گفتم . میدونستی این محمد  ی قول دیگم داره .  اینا دوقلو ان . ی براد دوقلو هم داره این . بعدشم گفتم واقعا چجوری میشه دوتا آدم کاملا شبیه همو از این حرفا .

آره اینجا بود صحبتای 3تا مذکر توی ی ماشین در حال حرکت رسید به جریان تولید مثلو . بچه درست کردنو  فلانو بسار 

خلاصه ی خورده من بگو . ی خورده امیر علی بگو . ی خورده فری بگو . ( چقدر فری بیچاره تو این داستان نقش کمرنگی داشت . البته کلی داستان در مورد خوابگاه از فری نوشتم تو پستها هست ) 

همینجوری صحبت . چه میدونم دوقلو همسان غیر همسا . تخمک یکی در ماه گذاری میشه . 2تا در ماه گذاری میشه 

همینجوری هی من بگو هی امیر علی بگو . هی من بگو هی امیر علی بگو . فری تو حالت خیره مثل سطل ماست . تو نقش کمرنگ خودش . دیدم نه اینجوری نمیشه . گفتم آقا همینجا نگه دار . بزا من برم ی نگاهی بندازم ( نگا تو اینترنتو میگم ) . میام بهتون میگم توی  ی ماده ( مونث) چجوری بچه درست میشه  

.

قسمت اصلی 

.

چرخه قاعدگی ( خیلی وسوسه شدم برم ببینم املاء چرخه قاعدگی رو درست نوشتم یا نه . اما اینکارو نکردم )

در هر صورت .

چرخه قاعدگی چیست ؟

چرخه قاعدگی  همون تخمک گذاری و  قاعدگی رو (ی رو ) میگن

ی مونث 2 تا تخمدان داره . هر ماه ی دونه یا 2تا تخمک از این تخمدانا ول میکنه  سمت رحم

البته معمولش اینکه ی دونه تخمک از ی تخمدان ول میشه  . معلومم نیست از کدون تخمدا ، یعنی ممکنه این ماه ازتخمدا راست تخمک ول کنه ماه دیگه از تخمدان چپ . 

اونایی هم که دوتا تخمک تو ی ماه ول میکنن . به نظرمن   اینا از لحاظ تکنیکی  تخم دوزرده گذاشتن 

در همین حین ( چقدر این جمله قشنگه . درهمین حین . انگار دارم کنفرانس میدم ) 

داشتم میگفتم : در همین حین خخخخخخخخخخخخخخخ . وقتی تخمک ازاد شد رحمم خودشو آماده میکنه برای پذیرش تخمک . حال چه جوری ،  دیواره رحم پوشیده میشه از ی لایه نمیدونم چی چی .

آره .

برگریدم به قبل از در همین حین .

تخمک فقط 1 روز زنده میمونه . اما اسپرم 3 روز ( دیگه اسپرم که میدونید چیه ، همون اره دیگه. )

یعنی  به نظر کارشناسی بنده 3 تا 4 روز در ماه میشه بچه درست کرد . یعنی باید در همین حین  34 روز تولید مثل کنید.البته فکر کنم 

چون هم تخمک و هم اسپرم عمر کوتاهی دارن

 

.

حالا برگردیم به قضییه آماده شدن رحم . 

خوب گفتیم رحم برای اینکه این موجود پلیدو ( بچه ) پرورش بده خودشو با پوشندنه ی لایه به دیوارش آماده میکنه.

اگه لقاح انجام نشه . لقاح همون برخورد این موجودات دم دار خبیث ( اسپرم ) با تخمکو میگم . انجام نشه این دیواره ای که رحم برای خودش ساخته بود فرو میریزه . به این میگن قاعدگی یا .همون خونریزیو فلان . 

ببینید اونایی که میخوان زمان  تخمک گذاری رو بفهمن . چه میدونم فکر کنم باید 12 تا 16 روز از ی به به عقب بشمارن مثلا اگه ی 28 ماه باشه 14 دهم ما تخمک گذاری انجام میشه . میگن ی محدودی زمانی از تخمک گذاری رو میده . دقیق فکر نکنم باشه 

 

.

خوب دوقلو ، دوقلو دوجوره همسان غیر همسان دیگه . 

دوقلو همسان 2تا اسپرمه میرن توی ی تخمک . یعنی 2تا اسپرم با ی تخمک لقاح پیدا میکنن 

دوقلوهای غیر همسان . 2تا اسپرمن که هرکدومشون با ی تخمک لقاح پیدا میکنن . یعین هر اسپرم با ی تخمک جدا 

3 4 قلو رو دیگه نمی دونم  شمام برید ی نگاهی بندازید ( البته تو اینترنتو میکم ) 

.

ببینید دوستان زیاد تو کوکش نرید گیج نشید . باور کنید اگه هرکی چیزایی که من گفتمو  توی جمع پسرونه بگه . ازدفعه بعد صداش میکنن آقای دکتر . پس همین حدودا بگید . نگرانم نباشید . هیچکی هیچی نمیدونه . 

آخرشم شما میشید بچه باهوشه جمع .

.

سخن آخر . وقتی من اینارو  این ور اونور توی اینترنت میخوندمو تازه فهمیدم  منو لک لک نیاوردهو من حاصل ی فرایند پیچیده هستم .

بعدش هر ماه این قضیه پیچیده و سخت برای ی مونث ایجاد میشه . یعنی هرماه این جریان ، درد خونریزی. اعصاب خورد و چیزای دیگه براش بوجود میاد . واقعا سختهو من هیچی نمیگمو سخن آخریم ندارم .

 


جایگاه اجتمایی مذکر برای مونث و مونث برای مذکر در دوره های مختلف.

.

                      مذکر برای مونث                              مونث برای مذکر 

                          در جایگاه                                        در جایگاه


 

 1- نامحرم                                                            1- دستگاه ی جنسی

 

 2- نومزد                                                              2- دستگاه ی جنسی

 

 3- دوست پسر                                                     3- دستگاه ی جنسی

 

 4- دوست اجتمایی                                                4- دستگاه ی جنسی

 

 5- فقط ی دوست اجتمایی همین ، میفهمی               5- دستگاه ی جنسی

                                     

 6- ول کن منو نمی خوام                                         6- دستگاه ی جنسی

هیچ ارتباطی داشته باشم 

 

 7- هیچی                                                            7- دستگاه ی جنسی

 

 8- فوش                                                              8- دستگاه ی جنسی

 

 9 - کمک                                                             9- دستگاه ی جنسی

 

 10- یکی کمک کنه                                                10- دستگاه ی جنسی

 

11-لعنتی                                                             11- دستگاه ی جنسی

 

12- افسردگی                                                       12- دستگاه ی جنسی

 

13-نابودی زندگی                                                   13-دستگاه ی جنسی

 

14- پایان                                                             14-و کماکان  دستگاه ی جنسی

                             

                                                                          15- ادامه دارد

 

                      

                                                 

                                                                                      .

             

 

 

 


خوب . من دانشگاه پانشگاه نرفتم . اصلا حوصله نداشتم . یادمه رفتم سر جلسه کنکور نشتم . ی 10 دقیقه ای شد . ی خورده دورو ورمو نگا کردم .اصلا از آدماش ترسیده بودم . آدماش همشون بی روح شده بودن .  به خودم گفتم چرا اینجا نشستی؟ . مراقبرو صدا کردم . گفتم : برم . گفتم ی چند قیقه ای بشین میفرستم بری 

بعدشم اصلا نرفتم . نتیچه رم نگا نکردم . بیخال بابا . حتما 50 .60 هزار شده بود 

.

اما دبیرستانمو توی ی مدرسه ی شبانه روزی بودم . هنوزم نمی دونم ، فکر کنم اشتباه شده بود منو اونجا راه دادن 

چون انصافا نصف بچه های اونجا یا واقعا باهوش بودن یا واقعا خر خون 

یادمه ی بار منو چندتا دیگه از همین داغونای درسی نشسته بودیم داشتیم درس میخوندیم یهو یکی از بچه ها. (الان فکر کنم دارو ساز شده .  بچه خوبی بود) از کنارمون رد شد . ی خورده نگامون کرد . گفت فکر کنم داره آخرزمون میشه شماها دارید درس میخونید .

انصافا اونجا خیلیا توی درس باهوش بودنو . نمیشد از نظر تحصیلی خودتو بهشون میرسوندی . 

البته خر خونم توشون بودا  . آدمایی که دائم درس میخوندن که شانس موفقیتشون 50 50 بود .

.

آره . خلاصه .

زندگی گذشتو . گذشتو . گذشتو . منم هیچی نشدمو. همیشه هم فکر میکردم خیلی خنگم 

تا اینکه رفتم سربازی . اول توی راهنمایی رانندگی بودم بعدش ی دوره ای رفتم یگان امداد  . بد نبود اونجا . به غیر از چندتا کار . همه کاری میکردم . مثلا پست نمی دادم چون بهم اسلحه نمیدادن . بهم گفتن معاف از رزمی . گفتم آره ( حالا من اصلا نمی دونم معاف از رزم چیه)  گفتن  ول کن آقا اینو،،به این اسلحه ندید . یا مثلا گشت نمی بردنم . میگفن ول کن آقا اینو ،،این نمی تون بگیره . یا نمی بردن منو موتور بگیریم .میگفتن این نمیتونه موتور سوار شه . در صورتی که من میتونم موتور سوار شم . 

آره. فقط کلا کافیه اسمت بچسبه  به نمیتونهو ولش کن اینو . راحت میشی هیچکی روت حساب نمیکنه . هیچکی هیچی بهت نمیسپاره انجام بدی . 

.

تو همین یگان امداد بود که . ی روز از مرکز چندتا مربی اومدن بهمون حرکات موزون سپرو باتومو توی اغتشاشات یاد بدن ( آره .آره . انصافا من فکر میکردم املاء اختشاشات با خ درسته . )

درکل (مرگ بر آمریکا )  

اومدونو فرمانده گفت همه ی سربازا بیان . اونجا بود که من کلمه جادویی رو گفتم . من معاف از رزمم خخخخ

گفت ایراد نداره بیا .

خلاصه رفتیمو به هرکدومون ی سپرو ی باتوم 1 متری ی کلاه از این یگان ویژه ای یا . دادن 

یا بهروز وثوقی  اینا چین . عجب کاری کردیم . عجب چوب دوسر طلایی من خوردم . من سنگین ترین چیزی که توی خدمت بلند کردم از این راکت سبز قرمزای راهنمایی رانندگی بود 

جممون کردتو شروع کردن آموزش تئوری بعدشم عملی . تنها کسی که تو کل آموزش چه تئوری چه عملی کلاه رو سرش بودو بندشم محکم بسته شده بودو طلق شیشه ای شم پایین بودو سپرم جلو صورتش من بودم انصافا ترسیدم ی چیزی همینطوری آموزشی آموزشی پرت کنن طرفمون 

بعد آموزش گفتن به خط شید 

حدود 1617 نفر بودیم اینجوری به خط شدیم 

1   2   3   4   5   6   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16

یادم نیست فکر کنم 5یا 6 بودم حالا فرض میکنیم 6

گفتن ی فرمان رو ( حرکت کن )  میدیم از نفر 16 به سمت جلو حرکت کنید

بعدش ی فرمان دیگه میدیم اعداد زوج به سمت راست . اعداد فرد به سمت چب حرکت کنن 

البته حدود 10 دقیقه طول کشید معلوم شه کی عدد زوجه کی عدد فرده 

خلاصه فرمان اولو دادو حرکت کردیم . فرمان دومو داد عددای زوج سمت راست رفتیم اعداد فردم سمت چپ رفتن 

دقیقا اینجوری شد 

          2            4             6           8             10              12           14              16                         

   1           3              5            7            9               11          13              15

چندین با همینو تکرار کردیم تا اینکه یکی از بچه ها ( یکی از همون هایی که طلق کلاش پایین نبود .  (حال فهمیدید چرا من مثل دخترا هم کلاه گذاشتم سرم  هم طلقشو اوردم پایین هم سپر گرفتم جلوم ) 

هیجی دیگه یکی از همین مربیا . ادا اغتشاش گرو خواست در بیاره . دوید سمت ما خودشو محکم کبوند به سپر این پسره سپر پسره خورد به دماغش . کلاشم که پایین نبود دماغش مو برداشتو خون 

پسره رفت بیرون نمی دونمم شمارش چند بود اما شمارش پایینتر از من بود . یعنی از 6 پایین تر . 34 یادم نیست 

خلاصه دوباره صف شدیمو . فرمان حرکت . فرمان بعدی که چپو راست بریم . اینبار من رفتم سمت چپ  . جلوییم اومد سمت چپ یهو فرمانده گفت ایست ایست . خراب کردین خراب کردین  . بچه ها همه مث پیر داد فریاد چرا خراب کردی الان تنبیه میشم فلان بسار . فرمانده اومد گفت چرا رفتی سمت چپ . منم همونطور که پشت سپرم قایم شده بودم  سرمو ی خورده اوردم بیرون گفتم : آقا ،،، این عقب صف یکی رفت بیرون . من دیگه شمارم زوج نیست. 6 بودم شدم 5 دیگه. عدد فرد مگه نباید بره چپ

یارو ی خورده فکر کرد . گفت : خاک توسرتون تنها کسی که درست رفت این بود 

واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای . یعنی میخواستم این سپر باتوممو  بندازم  به حضار تعظیم کنم  .

یعنی انصافا توقع داشتم نگهبان جلو در برام تیر هوایی شلیک کنه

چقدر حال داد چقدر حال داد همشون ضایع شدن 

خیلی اون روز حال کردم . یعنی حال کردما . 

فهمیدم نه بابا دیگه اونقدام خنگ نیستم . 

 

 


امروز سالگرد بزرگترین موفقیت من در زندگی هستش

(انصافا رفتم از عنوان پست کپی پیسش کردم . دیگه حال نداشتم اینقدر بنویسم ، سالگرد بزرگترین موفقیت من در زندگی . الان بازم دوباره کپی پیسش کردم )

.

امروز سالگرد روزی که من توی یکی از بزرگترین مسابقه های زندگیم بین میلیون ها آدم دیگه اول شدم 

الیته درستشو بگیم از بین ملیونها خواهر برادرای  دیگم من اول شدم . 

فکر کنم فقط تو همون مرحله اسپرمی از زندگیم بود که  بچه زرنگ بودم . البته اون موقع هنوز مغز نداشتم . فقط ی غریزه دم دار بودم 

.

حیات همون  زندگی رو میگم واقعا چیز عجیبیه   .آدم با اینکه فقط ی اسپرمهو ، به اندازه چیشه ی پشه هم نیستو ، مغزم نداره . اما اینقدر براش تلاش میکنه

حالا عجیب اینکه وقتی آدم به دنیا میادو قد بوفالو میشه . بعدشم قد جیش بوفالو مغز پیدا میکنه . هیچ تلاشی برای حیاتش نمیکنه 

آره امروز روز تولدمه 1 شهریور 

امروز . یعنی در اصل دیروز ، غروب پنجشنبه ی کیک کوچولو خریدم . با ی آب اناناس بزرگ 

آره دیگه تولد ماهاهم همینجوریه خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ بیخیال بابا.

لامصبو کیک چقدر گرون شده . کیک تومنیا شدن 27 تومن کیک 27 تومنیا شدن 47 تومن 

فکر کنم زندگی دیگه کم کم داره سخت میشه :)

 


آخه مادر من این چی تو تازگیا یاد گرفتی .

چرا کتری رو پر آب میکنی بعدش قوری خالی رو میزاری روش .

آخه نمیگی  یکی میره زیرکتری پورو روشن میکنه . 20 دقیقه هم منتظر میمونه آب جوش بیاد 

بعدش میره چایی بریزه میبینه قوری خالیه . 

آخه این شکنجه روحی نیست .

آخه این کودک آزاری نیست . 

آخه این حمله بدون توپ نیست.

آخه چرا تفاله چای رو میریزی .

آخه من که  با ی قوری تفاله  ی هقته چایی میخورم 

هی آب جوش میریزم توش .  هی چایی درست میکنم .

اونقدر این کارو میکنم که قوریه میگه .تورو خدا بس کن ،دیگه نمی تونم .

.

نکنید . تورو خدا اینکارو نکنید . تو اون لحظه ی دیدن قوری خالی آدم فقط بغضش میگیره 

 

 


 همیشه . از بچه گی بهمون گفتن نه گفتن ی هنرهو . چمیدونم سعی کنید یاد بگیرد به چیزایی که دیگران ازتون درخواست میکننو ، به ضررتونه نه بگید 

 .

اما آخرشم هیچکس به آدم نگفت نه گفتن فقط ی سر ماجراست . خوب تو هنر کردی به درخواستایی که دیگران ازت دارنو ،به ضررتن گفتی نه

اما سر دیگه ماجرا اینه که  ، همونایی که بهشون نه گفتی شک نکن باهات بد میشن.

اول از همه هم نسبت بهت کینه برمیدارن. 

بعدش از نظرشون منفور میشی.

 پشت سرت حرف میزننو میخوان خرابت کنن . که مثلا ی کاری بهش گفتم برام انجام نداد .

حتی ممکنه چون به خواسته ی نا معقولشون  نه گفتی طردت کنن.

و خیلی چیزای دیگه .

.

خیلیا هم وقتی که این عواقب نه گفتنشونو میبینم . تسلیم میشنو نه شونو پس میگیرن 

ازاین به بعدم مجبورن دائم به طرف باج بدن . چون یارو راه تحت فشار گذاشتنتو یاد گرفته 

.

هنر  ، ی نه گفتن سستو شکنندست 

اما هنرمند کسی که هم به چیزی که ازش میخوانو ،به ضررشه نه بگه هم عواقب نه گفتنشو  قبول که 

که البته اینا عواقب نیست . ی مشت عوارض کوتاه مدته که وقتی تموم شه ی آدم مزاحمو آویزونو که ازت توقع بیجا داره رو  از دورو ورت حذف میکنه 

 

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ شخصی احمد عصمتی گنجینه اشعار نوحه,مرثیه ترکی و فارسی l0vebook ای کاش فدای انقلاب الهی امام خمینی (ره) شوم الهجران عقوبت العشق قهوه گانودرما آ خدا ( وب مهربانی ) وبلاگ شخصی حامد صیدی کانال سکسی,کانال تلگرام+18سکس,کانال شهوانی,کانال سک30در موبوگرام,کانال داستان تبلیغات در اینستاگرام